چقدر دلم برای اینجا تنگ شده بود
راسته که نوشتن تلاش.نوشتن درمانه.دست کم برای من اینه
سایت باخه موعدش تموم شده، لحظه های آخره که منهدم شه و همه چی از دست برهسایتی که در حالت عادی بالا نمی یومد.ولی پر از تجربه های نوشتن من بود.احساس ناخدایی دارم که نشسته تو کشتیش و آروم آروم پایین رفتنش تماشا می کنه با یه بغض بزرگ
کلا احوالات دیگه هم جالب نیستاین روزها احساس می کنم با یه تنهایی بزرگ و یه رودست خوردگی بزرگ زندگی می کنم.و فقط دندونهام رو هم فشار می دم که صدای شکسته های قلبم از درونم بیرون نزنه.قطعا همه آدمها پر هستند از همین لحظه های ریز و درشت.
خوشحالم که اینجارو دارم.
ده سالگیش مبارک
عف عف عف همي زند اشتر من ز تف تفي.....محسن نامجو و مولانا
جامی و محسن نامجو....به گرهگشائی زلف خود تو ز کار من گرهی گشا
های ,یه ,نوشتن ,آروم ,کنم ,لحظه ,لحظه های ,با یه ,می کنم ,بزرگ زندگی ,رودست خوردگی
درباره این سایت